پدرم و
عمران صلاح با یکدیگر آشنا بودند، از آنجایی که پدرم علاقه ی وافری به
ایشان داشتند تصمیم گرفتم مطلع این وبلاگ اثر ایشان باشد.
پدرم در مورد اینطور نوشته اند
"این شاعر هنرمند چند سال پیش از دنیا رفت زندگی او در وجود من، در قلب من ادامه دارد، در قلب هزاران نفر دیگر..."
نه در آسمان، نه زمینم من امشب
خدایا چرا، اینچنینم من امشب
در این تپه های ورم کرده از تب
غم عشق را در کمینم من امشب
در دشت هایی که مجنون ندارد
جنون را کنون روی زینم من امشب
دلم آرزوی کمی گریه دارد
غمینم من امشب،غمینم من امشب
دگرگون نخواهم شد از پند باطل
همینم من امشب، همینم من امشب
نباشد عجب، گر من اینگونه مستم
که با یاد تو همنیشینم من امشب
برای تو از باغ سبز غزل ها
خوشا دسته ای گل بچینم من امشب
لگد کوب اندوهم و بی پناهی
ترا کاش می شد ببینم من امشب